الهام چرخنده در حرم امام حسین عليه السلام

تا انتها بخون...  کفش جدید از این راحتی هایی که کشی هست خریدم .. صفی برای تحویل کفش نیست ، موبایل رو تحویل میدم و از درب ورودی برای بازرسی وارد میشم .
راستش روزهای اول که اومده بودم کربلا نه زبون میدونستم البته الانم خیلی نمیدونم فقط کمی متوجه میشم و نه می‌شناختم افراد رو و خب کسی هم بعد سالها که تو کشورم مدام مردم لطف داشتند و می اومدن سمتم و محبت داشتند ، نمی‌شناختم. دروغ نمیگم ؛ سخت بود . اون شب به محض ورودم به سیطره حرم ، جلو چشمم خانمی از حال رفت که اتفاقا از خدّام بود . قند خونش افتاده بود و بدنش سرد بود ..
سالها قبل ب واسطه خادمی حرم ها در ایران که تصمیم دارم در پست های بعد در مورد همشون صحبت کنم ، آموزش کمک های اولیه دیده بودم .. سریع دست و پا شکسته گفتم من میتونم کمکش کنم . طفلی رو خانوم های عرب برای احیا فقط زده بودن تو گوشش  فک کنم بعد اینکه به هوش اومد باید حالا فکشون رو جا می‌انداختیم..
خلاصه احیا شدن و شروع شد دوستی م با تعدادی از خدّام ورودی حرم باب سدره آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام معمولا شبها بعد زیارت و شیفت حرم آقا ابوالفضل العباس علیه السلام از همین ورودی داخل میشم .. تا گذشت و یک هفته دیگه وارد شدم و از سر پایینی معروف این باب وارد صحن شدم و دست به قلب و پشت پرده ورود حرم بودم تا اذن ورود بگیرم که پرده کنار رفت .. خانومی عرب انگار که خواهری تنی رو بعد سالها دیده شروع کردن بوسیدنم و محبت و دعا .
هی فکر کردم خدایا ایشون رو کجا دیدم چند لحظه بعد دوستانش هم به ما پیوستند و تازه فهمیدم بله ایشون همون خانوم هستند که احیا شدند .
حس اینکه تونستم کمکی کنم یه طرف حس اینکه اینجا دوستم دارن و دیگه تنها نیستم هم یه طرف و از همه مهمتر یک شکل بودن و یک نفس بودنمون ما رو به هم رسونده ، خیلی برام عزیزه ، اون گرمای دستا و بوسه ها به پیشونی و رحم الله والدیج گفتن ها جا کنار خودشون دادن برای نماز و غذا و تو رو پذیرفتن؛ انگار روح دوباره هست برام . منی که هشت سال دوستان نزدیکم هم بلاکم کرده بودن حالا به واسطه نه فیلم هام نه سخنرانی نه والیبال نه فامیلی نه شهرت نه هیچی غیر از امام حسین و غیرت الله علیه السلام دوستم دارن . بهم میگن زینب و بعد چهل سال شنیدن ،الهام باور کرده م زینبم ! احساس غربت و دوری و قضاوت دیگه ندارم. زینب قلبش پر میزنه برای گنبدها .

۰ نظر