من تو رو شبیه هیچ کسی دوست ندارم .
اصلا هیچ وقت هم نفهمیدم چطور میشه یک نفرو این همه دوست داشت ؟ هرگز نفهمیدم چطور میشه حتی یک ثانیه هم نیامده باشه که در جان و یاد من نباشی ؟ نفهمیدم چطور میشه این همه عشق در آدمی جا بشه ؟ چطور میشه اصلا بقیه رو هم دوست داشت ؟ مگر تو جای خالی هم گذاشتی توی دل من ؟
چند سال قبل که لئو رو آوردم خونه مون با من قهر کردی و گفتی هیچ از این مسخره بازیا خوشت نمیاد! هر بار که از درآمدم برای حیوانات خرج کردم پشت چشم نازک کردی که عوض این کارها به خودت برس و اندرزها دادی که این که نشد زندگی ! برو به زندگیت برس …
تو !همین خود تو ،که برای من ماهی سیاه کوچولو رو خواندی هر شبِ کودکیم ، وقتی از رویای از برکه بیرون زدنم فهمیدی خواستی مانعم بشی اما انگار سرنوشت برای ما همین را خواسته بود.می بینی ؟ خواسته بود ما لایقِ این عشق ورزی باشیم …
تصاویری که در ادامه می بینید مربوط به مغازه های استانبول نیست ! مغازه ی پدر من است در لاله زار که مدت هاست ازش خواستم بذارم و گفت خوشش نمیاد ریا بشه اما چه کنم من خوشم میاد
خوشم میاد بهش بگم که چه قددددر بهش افتخار می کنم. بهش بگم تک تک اون موجودات بی پناه و کوچولو که از سرما و گرسنگی بهم خبر میدن که پیش شما بزمی به پاست ، برات برکت و عشق به ارمغان میارن! بهت بگم بابا نمی دونم چه قدر روی این زمین مهمونیم اما تو چه زیبا رسم امانت داری به جا آوردی که مغازه تو با این ها شریک شدی … دست هاتو می بوسم عشق من
سرایش و خوانش از شمس لنگرودی بی نظیر با عشق به تو پدر نازنینم که من را عاشق شعر کردی