زاهد بودم ترانه گویم کردی سر فتنه ی بزم و باده جویم کردی سجاده نشین با وقاری بودم بازیچه ی دست کودکان کویم کردی. این شعر مولاناست ولی گویی حرف دل است(زبان مشترک دنیا عشق است) تو با قلب ویرانه ی من چه کردی ببین عشق دیوانه ی من چه کردی مگر لایق تکیه دادن نبودم چقدر زیباست ادم با زبان خودش با خدای خودش حرف بزنه ،ایمان و باور و اعتقاد موتور معنویت و حرکت و امید انسان به نظرم،به هر حال خدا شکرت که هستی و احساس تنهایی نکنم
خدایا عاشقانه و آگاهانه دوستت دارم.
