الهام عزيزم هركاري كردم دلم نيومد فقط با يك استوري از رفتن تو حرف بزنم ، دلم ميخواست به همه بگم چقدر تو مهربان و شريف و با اخلاق بودي ،
امروز كه مهرداد همسر مهربونت نوشت الهامم پركشيد ، يه لحظه شوك شدم چون ازش شنيدم كه تو بهتر شدي و بيماري رو شكست دادي و كلي دلم آروم بود ،
الهام عزيزم ميدونم چقدر تلاش كردي كه كنار مهرداد و ماهيار عزيزم بموني و خوشحالشون كني و موفق هم شده بودي ولي امروز هممون رو شوكه كردي ، مهرداد رفيق قديمي و عزيز من تو اين مدت با عشق و محبت تمام تلاشش رو كرد همون كاري رو كرد كه مردهاي تو قصه هاي عاشقونه انجامش ميدن تا عشقشون رو ثابت كنند ، و آدم با اشتياق داستان عشقشون رو دنبال ميكنه و پايان تلخ اون قصه تا مدتها درگيرت ميكنه و با شخصيتهاي اصلي داستان كلي گريه ميكني ، ولي داستان عشق شما واقعي ، واقعي بود و امشب حال همه ما دوستان تو و مهرداد همينطوريه ،
و تو اين صحنه پر شور تو چقدر سبز و شاداب بودي الهام عزيزم ، سفرت پرنور و سبز الهام شكيب عزيزم ، تسليت به مهرداد يزداني عزيزم و ماهيار جانم پسر قشنگتون و خانواده محترم و دوستان و دوستدارانت. ای پرنده مهاجر سفرت سلامت اما به کجا میری عزیزم قفسه تموم دنیا روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری وقتی خورشیدی نباشه تا همیشه سوت و کوری میگذره روزای عمرت توی جاده های خلوت تا بخوای بر گردی خونه گم میشی تو باغ غربت واسه ما فرقی نداره هر جا باشیم شب نشینیم دلخوشیم به این که شاید سحرو یه روز ببینیم آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه میگذره روزای عمرت توی جاده های خلوت تا بخوای بر گردی خونه گم میشی تو باغ غربت واسه ما فرقی نداره هر جا باشیم شب نشینیم دلخوشیم به این که شاید سحرو یه روز ببینیم آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه