لقمان خالدی نوشت :
اسم برنامه «قاب شیشه ای» بود من و خانوم یاری میانه تهیه کننده برنامه می خواستیم یه برنامه متفاوت بسازیم به خاطر همین دنبال مجری متفاوتی بودیم که شبیه هیچ مجری در شبکه زاگرس کرمانشاه نباشه ،ریتم تند وانگیزه ی بالایی برای کار داشته باشد ، از بین ٣٢ نفری که برای تست اومدن انتخابش کردیم، اسمش رو وقتی به حراست شبکه دادیم خیلی سخت مجوزش گرفتیم چون هیچ نمونه کاری نداشت ، بالاخره مجوزش رو گرفتیم و برنامه قاب شیشه ای با اجرای آزاده نامداری کلید خورد، متن ها رو که بهش می دادیم بدون هیچ کم و کاستی سریع حفظ و اجرا می کرد.ما قرار بود یک برنامه بسازیم به عنوان نمونه و بعد ١٢ قسمت دیگه ساخته بشه
اما مدیر تولید شبکه و گروه مشاورها بعد از دیدن اولین قسمت دو ایراد گرفتن؛ یکی از ایرادها این بود که برنامه ریتمش ماهواره ا ی شده، بعدا متوجه شدم منظورشون این بود ریتمش زیادی تندِ و مجری خیلی سریع حرف می ز نه و باید عوضش کنیم، من و خانوم یار میانه مطمئن بودیم انتخابمون درست بوده و چندین جلسه رفتیم که بگیم برنامه چون مخاطبش جوان ها هستن باید ریتمش تند باشه و جوان ها با یک مجری که کند صحبت می کنه نمی تونند ارتباط برقرار کنند بالاخره قاب شیشه ای ساخته شد و برنامه بین جوانهایی کرمانشاه سر و صدا کرد اما از دیدگاه گروه ناظرین شبکه امتیازی نگرفت و حتی نمره ی منفی هم گرفت .
آزاده مایوس از شبکه با قبول شدن دانشگاه تهران از من یک کپی از برنامه قاب شیشه ای خواست که به تهیه کننده برنامه خانواده نشان بده ؛او برای برنامه خانواده انتخاب شد اول یه آیتم کوتاه در برنامه خانواده و بعد برنامه “تازه ها “ساخته شد من هم از شبکه کرمانشاه بعد از چند تا برنامه دیگه که باز با بی لطفی شبکه روبرو شد به تهران آمدم ، بعد از مدتها که آزاده در برنامه “تازه ها “اسم و رسمی پیدا کرد و منم چندتا مجموعه و مستند ساخته بودم یکی از مدیرهایی شبکه زاگرس باهام تماس گرفت گفت حالا می فهیم تو چی می گفتی بیا و برگرد یه مجموعه دیگه با اجرایی آزاده برای شبکه بساز اما نه من و نه آزاده دیگه برنگشتیم ،
حالا به مسیر آزاده و آزاده ها نگاه می کنم بیشتر از قبل می فهم متفاوت بودن بهاش سنگینه چون تو رو غربت نشین می کنه .یادمه تو یکی از متن های آقای بهرام بیضایی ،می گفت جامعه ما غریبه هاش رو خودش می سازه و یه عمر باید تلاش کنیم که از غریبه بودن در بیایم ،آزاده بارها غریبه شد برای این جامعه و تلاش کرد آشنا بشه و در پایان غریبانه تنه اش به خاک داده