واقعا راست میگن آدما که پیر میشن بچه میشن ! بهش گفتم این تلفن مال ِخودت ، کلی ذوق کرد و مثل بچه ها چه موقع خواب چه وقتی بیداره تلفن رو میذاره کنار خودش یا مثلا گاهی وقتها ازم میپرسه اینجا خونه خودمونه ، وسایل اینجا مال ِمنه ..! تا بهش میگم آره ، کلی ذوق میکنه دستاشو بالا میبره و میگه : خدایا شکرت از مستاجری در اومدم ..
یعنی به نوعی به یاد گذشته های دور میفته ، همون روزهایی که مستاجر بودیم و همیشه آرزوش این بود که خونه دار بشیم ..!
خلاصه اینروزا همه چی برای من عوض شده ، صحنه هایی رو میبینم که هرگز تصورش رو نمیکردم ، اما خوشحالم که خدای مهربون من رو در این شرایط سخت قرار داده تا مفهوم زندگی رو بیشتر بشناسم و بفهمم که دنیا آخرش هیچی نیست جز انسانیت !