وشکر که با وقت کوتاه….. سعدی شیرازی من را طلبید ……. دوست دارم که بپوشی رخ هم چون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش گر در آیینه ببینی برود دل ز برت جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت راه آه سحر از شوق نمییارم داد تا نباید که بشوراند خواب سحرت